آمد زمان آن که بر ما نظر کند دوست
هر جا که هست سوی اینجا سفر کند دوست
عمریست ما اسیر زنجیر ظلم و جوریم
باید ز بند ظلمت ما را به در کند دوست
ترسی به دل نداریم از ظلم و از سیاهی
زیرا به وقت ظلمت کار قمر کند دوست
شام سیاه ظلمت پایان نمی پذیرد
باید شب سیه را بر ما سحر کند دوست
بهر رهایی خود کوشیده ایم عمریست
پس اهتمام ما را کی پر ثمر کند دوست؟
سعی و تلاش ما چون مانده است بی نتیجه
بهر رهایی ما باید هنر کند دوست
بر خیز تا بگیرد مولا دو دست ما را
تا رهنمون به سوی فتح و ظفر کند دوست
عالم اگر که باشد لبریز فتنه و شر
غم نیست چون که از ما صد دفع شر کند دوست
راه سعادت ما دارد اگر خطر ها
امیدوارم از ما رفع خطر کند دوست
اوقات ما اگر چه تلخ است و ناخوشایند
اوقات تلخ ما را شهد و شکر کند دوست
غمگین مباش اگر او یادی نکرده از ما
شاید به کوی ما هم روزی گذر کند دوست